آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

مسافرکوچولو

یه اتفاق بد

سلام چندروز پیش یه اتفاق بد افتاد که من ومامانی اول نمی خواستیم بنویسیم ولی دوباره به این نتیجه رسیدیم که ثبتش کنیم صبح 25خرداداتفاقی افتاد که مامانی وبابائی فکر کردن من دیگه نیستم سریع رفتن بیمارستان وخانوم دکتر از سر عمل اومد وتست کرد وبا عصبانیت تمام سونوی اورژانسی نوشت وتاکید کرد با وجودی که زوده اما سونوی NTهم انجام بشه مامانی قدماش یاری نمی کرد بره روی تخت برای سونو ولی خداروشکر دید که من زنده وسرحالم ولی پشت جفت رو لخته های خون گرفته خانوم دکتر بادیدن سونو سریع دستور بستری داد که مامانی قبول نکرد وخانوم دکتر حسابی عصبانی شد وبابا رو صدا زد توی مطب وازش قول گرفت که مامانی 3 شبانه روز اصلا از جاش تکون نخوره وبابائی هم بهش قول داد &n...
23 مرداد 1392

خبرای خوب

سلام دیروز مامانی ساعت 5/30متوجه شدازآزمایشگاه باهاش تماس گرفتن وسایلنت بوده سریع خودش تماس گرفت و گفتن جواب حاضره تا ساعت 7 هم بیشتر نبودن تند تند حاضر شد ورفت همدان با خاله مریم هم تماس گرفت ساعت 6/55رسید دم آزمایشگاه طبق معمول خاله مریم عریز زودتر از خودش اونجا بودجواب رو گرفتن ورفتن مطب خانوم دکتر علیمحمدی که متاسفانه نبود رفتن یه دکتر دیگه که مطبش خیلی پله می خورد واسه همین خاله مریم جواب آزمایش رو برد بالا ومن ومامانی نشستیم روی پله ها که چند دقیقه بعد خاله مریم اشک ریزان وهیجان زده از همون بالای پله ها به مامانی گفت که دخملون هم خیلی سلامته وهم به قول خانوم دکتر خیلیم خوشگل حالا دیگه نمی دونم خانوم دکتر از روی شکل کروموزوم...
23 مرداد 1392

اولین عروسکم

سلام امروز که داداشی وبابائی رفته بودن بیرون وقتی برگشتن این عروسک خوشگل رو واسه من هدیه گرفته بودند  این اولین عروسک واولین هدیه ی زندگی منه ...
13 مرداد 1392
1